دولت اگرچه باید نماینده تعادل و توازن طبقاتی باشد، اما در برخی جوامع و نظامهای سیاسی، دولتها بیش از آنکه نماینده تعادل و توازن طبقاتی یا به عبارتی، جایگاه و محل مصالحه منافع متضاد گروهها و طبقات مختلف اجتماعی و سیاسی باشند، در عمل خود به یک سر منازعه تبدیل میشوند و ماهیت ابزارگونگی پیدا میکنند؛ یعنی به جای آنکه نیروی تعادلگر و توزانبخش در جامعه باشد، در عمل خود درگیر منازعات طبقاتی، سیاسی و... میشود. این امر سبب میشود تا آن دولت نتواند کارویژههای خود را با قوت انجام دهد. به عبارت دقیقتر، نقیصه اساسی پیشروی دولتهای مختلف که کارآمدی آنها را به چالش میکشد، همین قضیه است. در واقع، بیتوجهی دولتها به جایگاه خود در ماتریس جامعه، اقتصاد، فرهنگ و سیاست سبب میشود که دولت از کارویژه تعادلبخشی خود فاصله بگیرد و اساساً خود یا به کانونی برای منازعه تبدیل شود یا اینکه به یک سر منازعه وصل شود.
کار ویژه تعادلبخشی
در ایران نیز این نقیصه کم و بیش در برهههایی خود را نشان داده است؛ به این ترتیب که برخی دولتها، به ویژه در برهه بعد از جنگ بیشتر ماهیت جریانیـ جناحی داشته و تلاش کردهاند به جای نمایندگی کل جامعه، گروهها و طبقات اجتماعی مختلف، بخشی از آنها را نمایندگی کنند. همین امر نه تنها سبب تشدید منازعه سیاسی میان نخبگان و جریانهای سیاسی شده و در عین حال، دولت را به کانونی برای منازعه تبدیل کرده، بلکه پتانسیل تعارض در جامعه را نیز تا حدودی تقویت کرده است. متأثر از این وضعیت، دولتها نتوانستهاند یا نخواستهاند از کل ظرفیتهای موجود در جامعه، به خوبی استفاده کنند. همین نقیصه یکی از مهمترین دلایل ضعف دولت و عدمشکلگیری دولت قوی در ایران است.
ضرورت تعادلبخشی
دولت سیزدهم در حالی سکان اداره جامعه را برعهده میگیرد که اولاً، کشور با چالشهای متعددی به ویژه در حوزه اقتصادیـ معیشتی مواجه است و ثانیاً اولین دولت در گام دوم انقلاب است که باید برای تحقق اهداف و سرفصلهای مندرج در بیانیه گام دوم، ریلگذاریهای مقتضی داشته باشد و ثالثاً، در حوزه روابط خارجی هم احتمالاً شاهد تداوم فشارهای حداکثری و جامع دشمنان باشیم. براین اساس، دولت در گام نخست باید قوی باشد تا بتواند با موفقیت، این شرایط دشوار را مدیریت کرده و از آن عبور کند. ضمن اینکه نباید فراموش کرد که شعار آیتالله رئیسی در جریان انتخابات هم «ایران قوی» است که نشان میدهد ایشان و تیم مشاورانش درک درستی از مسئله و راهحل دارند. حال، سؤالی که در این میان مطرح میشود، این است که دولت سیزدهم در چه صورتی میتواند قوی باشد یا برای قوی شدن چه باید بکند؟ در سلسله مطالبی که سال گذشته در همین صفحه در ارتباط با قوی شدن دولت گفتیم، مطالب و موارد متعددی توضیح داده شد که به نظر میرسد پیششرط تحقق همه آنها این است که دولت سیزدهم بتواند محیط عملیات سیاسی و اجرایی خود را تا حدود زیادی همگنسازی کند. درواقع، پیششرط اینکه دولت آینده دولتی قوی باشد، این است که این دولت، راه غلط دولتهای سابق را تکرار نکند؛ بدین صورت که نه از موضع جریانی و سیاسی، بلکه از موضع جایگاه تعریفشده دولت به عنوان نیروی تعادلگر و توازنبخش در جامعه ظاهر شود. در این صورت، این دولت باید مبتنی بر این نگاه که کارگزار اداره کشور است و باید از ظرفیت همه نیروهای موجود در کشور استفاده کند، بایستی از دوگانه اصلاحطلبیـ اصولگرایی خود را خارج کند و در ورای بازی این دو جریان، ضمن استفاده از همه ظرفیتهای کشور، بتواند به بسیج حداکثری ظرفیتها برای حل چالشها همت گمارد. این امر سبب میشود تا دولت آینده از دام خودساخته دولتهای سابق بگریزد و بتواند خود را در مقامی ورای منازعات سیاسی و جریانی تعریف کند. این امر نه تنها مانع از تبدیل شدن دولت به کانون منازعه یا تعریف شدن به عنوان یک طرف منازعه میان نخبگان و جریانهای سیاسی میشود، بلکه با ایجاد نوعی اطمینان و آرامش خاطر نزد نیروهای اجتماعی و نخبگان سیاسی مبتنی بر عدم طرد کامل آنها، آرامش و ثباتی را در فضای سیاسی کشور حاکم میکند که اتفاقاً میتواند اثرات مفیدی هم بر وضعیت اقتصادی و نوسانات بازار داشته باشد و هم در خلق سرمایه اجتماعی برای دولت بسیار راهگشا باشد. به بیان دیگر، دولت اگر میخواهد قوی باشد، باید بتواند چتر حاکمیت خود را بر فراز تنوعات سیاسی و اجتماعی و به منظور ایجاد توازن میان این تنوعات و در نهایت، مدیریت آنها بگسترد. بنابراین، رسالت نخستین دولت سیزدهم آن است که از موضع توازنبخشی سیاسیـ اجتماعی و به عنوان دستگاه حاکم که قرار است از همه ظرفیتها و استعدادهای کشور استفاده کند، ظاهر شود. اتفاقاً در این زمینه به نظر میرسد نشانههای امیدوارکنندهای در رویکرد دولت آینده وجود دارد که از زمره آنها میتوان به تماس دفتر رئیسجمهور منتخب با صاحبنظران مختلف بدون توجه به وابستگیهای سیاسی و جریانی آنها اشاره کرد؛ موضوعی که میتواند طلیعهای برای تعریف جایگاه حقیقی دولت در کشور تلقی شود.
سخن پایانی
عمده دولتهای گذشته نتوانستهاند قوی باشند؛ زیرا در این دولتها، سنگبنای قوی شدن دولت که در حفظ موقعیت تعادلبخشی و توازنگری آن در جامعه ریشه دارد، درست و دقیق بنیانگذاری نشده بود. باتوجه به مجموع شرایط کشور، به نظر میرسد که دولت سیزدهم فرصتی برای آزمون و خطا در این رابطه ندارد و باید از همین بدو تشکیل، بیش از هر چیزی به این مهم توجه داشته باشد. آنچه این موضوع را ضروریتر میکند، وجهه معنوی شخص رئیس دولت و علایق ارزش و انقلابی وی است. درواقع، دولت سیزدهم باید به جامعه، نیروهای اجتماعی و به ویژه جریانهای سیاسی این پیام مهم را صادر کند که وی در موقعیت رقیب آنها نیست که بخواهد آنها را در محاق قرار دهد، بلکه در موقعیت اداره کشور قرار دارد و تنها با همکاری همه آنهاست که میتواند با موفقیت کشور را اداره کند. البته این مهم، ضرورتی عقلانی است و موجب میشود تا انرژی و ظرفیتهای دولت، به جای مصروف شدن در منازعات سیاسی که خود آفتی برای کارآمدی دولت هستند، معطوف به حل و رفع چالشهای کشور و زندگی مردم شود.